عمومی

پنج درس زندگی از پنج فیلسوف باستان

پنج درس زندگی از پنج فیلسوف باستان

قدمت فلسفه یونان باستان به بیش از دو هزار سال قبل می‌رسد، اما هنوز هم می‌توان از آن درس‌های جدید و درس‌های نوآورانه گرفت.

به گزارش دنیای 77 فرادید نوشته است: “یونان باستان منبع فکری برخی از بزرگترین متفکران تاریخ است. تئوری سیاسی، علم و فلسفه در این تمدن شگفت انگیز پایه گذاری شد و یونانی ها مانند مردم امروز دائما به این فکر می کردند که چگونه به زندگی بهتری دست یابند. برخی با این حال، هنوز دلایل بسیار خوبی برای مطالعه فلسفه یونان وجود دارد.

1. روی آنچه می توانید کنترل کنید تمرکز کنید (Epictitus)

اپیکتتوس مشهورترین فیلسوف یونانی نیست، اما هنوز ایده های جالب زیادی دارد. او به طور گسترده در آژانس های فردی نوشته است. اپیکتتوس معتقد بود که به جای نگرانی در مورد چیزهایی که خارج از کنترل ماست، باید فقط بر اعمال و افکار خود تمرکز کنیم. به عنوان مثال، نگرانی در مورد مرگ یک نگرانی بیهوده است زیرا مرگ یک واقعیت اجتناب ناپذیر است. با این حال، ما بر درک خود از مرگ کنترل داریم. افرادی که نگران طول عمر و مرگ خود هستند باید دیدگاه خود را نسبت به این موضوع تغییر دهند.

Epictetus همچنین مفهوم عاملیت فردی را در مورد افرادی به کار می برد که نگران نظرات دیگران هستند. اگر نگران باشیم که دیگران در مورد خود چه فکر می کنند، اسیر چیزی می شویم که هیچ کنترلی بر آن نداریم و بدون شک این مسیر بدبختی است. آزادی واقعی از یافتن خوشبختی در چیزی حاصل می شود که خواسته های ما را در سطح فردی برآورده می کند و باعث موفقیت ما می شود.

2. بگذارید عقل راهنمای شما باشد (افلاطون)

افلاطون در بسیاری از موضوعات تسلط داشت، اما یکی از ثابت ترین شعارهای او، برترین جایگاه عقل در میان قوای روح انسان بود. استدلال او این است که ذهن ما توسط سه چیز اداره می شود: لذت، جاه طلبی و عقل. اگرچه این سه نیروی محرکه گاهی اوقات موافق هستند، اما اغلب مخالف هستند. افلاطون معتقد بود که ذهن یا روح آشفته ناشی از عدم هدایت عقل است. دروغ گفتن، دزدی، تمسخر و کینه توزی همگی بخش خودخواه و غیرمنطقی ذهن ما را تغذیه می کند. اگر این اتفاق به طور مکرر رخ دهد، خواسته های سطحی و نیاز به شناخت ما را تحت تأثیر قرار می دهد:

«چنین حالتی وقتی عناصر ذهنی آشفته و دگرگون می‌شود، حالتی است که بی‌عدالتی، بی‌نظمی، بزدلی، جهل و خلاصه همه اشکال آن شر را به بار می‌آورد». اما برعکس، اگر از منطق پیروی کنیم، ذهن ما شاد و سالم خواهد بود.

3. لذت های خود را عاقلانه انتخاب کنید (اپیکور).

اصرار افلاطون بر اینکه عقل ما را هدایت می کند بدون شک ارزشمند است، اما اپیکور تعادل بسیار مورد نیاز را فراهم می کند. اپیکور از ما می خواهد که به جای اجتناب از لذت، انتخاب کنیم. استدلال او این است که لذت یک امر طبیعی است و تجربه آن به ما احساس رضایت می دهد. مثلاً خوردن تا سیر شدن طبیعی است اما پرخوری غیر طبیعی است و بعد از پرخوری ممکن است بدن ما به جای رضایت احساس درد کند و ذهنمان احساس گناه کند. این رفتار باعث می شود که ما انتظار داشته باشیم “بیشتر از آنچه نیاز داریم”.

بر اساس این مثال، اپیکور به ما توصیه می کند که به طور کلی از اسراف پرهیز کنیم. شهرت، پول، فراوانی غذا و نوشیدنی سیری ناپذیر است. بنابراین باید به دنبال شادی باشیم که رضایت درازمدت ما را به همراه داشته باشد.

4. با مردان بزرگ دوست شوید (ارسطو)

ارسطو نیز مانند افلاطون در مورد موضوعات مختلفی از جمله اهمیت دوستی در طول زندگی بحث کرد. او معتقد بود که کیفیت مهمتر از کمیت است، بنابراین داشتن دوستان زیاد از نظر او یک معیار ارزشمند نیست. دوستی های ضعیف بر اساس دو چیز است: سودمندی یا لذت. رابطه کاری نمونه ای از دوستی مبتنی بر سودمندی است و علاقه مشترک به یک فعالیت یا موضوع خاص نمونه ای از دوستی مبتنی بر لذت است. در عین حال، دوستی های قوی بر اساس صمیمیت متقابل شکل می گیرد: «… دوستان واقعی برای دوستان خود نیکوکارند… دوستی آنها تا زمانی که خوب باشند، و رفاه شخصیت جاودانه است».

پس دوستی با بزرگواران ضروری است; زیرا احسان و وفا، جوهره وجود مردان شریف است و ترغیب به خیانت و شرارت از آنان محال است. دوستی مبتنی بر حسن نیت و فضیلت به راحتی شکل نمی گیرد، اما ارزشمندترین نوع دوستی است.

5. سؤال بپرسید (سقراط)

البته این فهرست از درس های زندگی از فلسفه یونان بدون سقراط کامل نخواهد بود. با این حال، مشکل این است که سقراط هیچ سرنخی ندارد. چون خیلی کم می نوشت. مورخان این مشکل را «مسئله سقراطی» می نامند. خوشبختانه آنچه از این مرد بزرگ تاریخ فلسفه می دانیم به لطف سایر فیلسوفان است. گزنوفانس که هم سرباز و هم فیلسوف بود، درباره سقراط می گوید: “من هرگز کسی را نمی شناختم که بیشتر مشتاق دانستن آنچه دوستانش می دانستند.”

تصاویر او در سراسر دیالوگ های بی شمار افلاطون مشابه است. سقراط شروع کننده بحث بود و همیشه دانش را با کنجکاوی متعادل می کرد. در واقع سقراط به خاطر سؤالاتش مشهور بود. او عاشق یادگیری بود. با توجه به اینکه کلمه «فیلسوف» در یونان باستان به معنای «عاشق خرد» است، سقراط را پدرخوانده فلسفه غرب می نامند. پذیرش جهل و سوال پرسیدن اولین قدم برای کسب دانش است. اگر همه ما مانند سقراط رفتار می کردیم، مطمئناً دنیای بهتری داشتیم.

منبع: Historyofyesterday

انتهای پیام

دکمه بازگشت به بالا