عمومی

عباس منصارپور ، راوی تاریخ خیابان و خیابان

عباس منصارپور ، راوی تاریخ خیابان و خیابان

دوستی ها و آشنایان عمیق آقای منصارپور ، هنگامی که در پایان عمر به موفقیت دست پیدا کردم ، فرصتی بی نظیر برای دوست بودن و دوست داشتن با نویسندگان عمیق و سخت بود که هرگز از یاد من ناپدید نمی شوند. یکی از خوشبختی های من در زندگی من این است که رابطه نزدیک و دوستی با دو نویسنده بزرگ از تهران قدیمی ، جعفر شهری و عباس منزپور بوده است. به نظر من و در مقایسه با این دو نویسنده جاوید ، هرکدام ویژگی های خاص خود را داشتند و امکان کنار گذاشتن سپهر ادبی و تهران به جای دیگری وجود ندارد. در سالهای اخیر چیزهای زیادی از یک منظر گفته و نوشته شده است. من نیز چندین بار درباره او نوشتم. این نوشته ها حداقل با استفاده از مهمترین اثر او به نام “کوچه” به خانواده و هویت وی و برخی از جنبه های ادبی و فرهنگی وی می پردازد. پس از مرگ وی ، انتشارات روزنه کتاب “خاطرات پیرمرد” را منتشر کرد. البته ، چندین نوشتار هنوز منتظر انتشار هستند ، از جمله خاطرات پراکنده دندان دکتر منصارپور. با این حال ، یکی از آثار منصارپور ، به دلیل انتشار در خارج از کشور ، کمتر مورد توجه علاقه مندان به کار و تحقیقات خود در تهران قرار گرفته است ، کمتر در کشور. منصارپور کتاب “نادره دوران” را در سال 2011 توسط انتشارات مردنا نویسنده در لندن منتشر کرد. در این کتاب 130 صفحه ای 9 عدد حکایت کوتاه و بلند وجود دارد که برخی از آنها به دلایل مختلف در ایران منتشر نشده اند و برخی دیگر به دلیل شباهت به سایر نوشتارها در این مجموعه گنجانده شده اند و قرار است برای اولین بار تکمیل و منتشر شود. آنها بوده اند

منصارپور در مقدمه این کتاب می نویسد: “نوشتن به دست شما نه تاریخ پادشاهان است و نه تاریخ مردان ، نویسندگان و قهرمانان بزرگ. تصور کنید که یک فیلمساز غیر حرفه ای دارای یک دوربین مجهز است که هر روز می تواند گوشه ای از جامعه را به خانه خود ترک نکند. در ابتدای فیلم ، او گرایش خاصی در “موضوعات” خود نداشت ، اما ضبط و خصوصاً برخی از دیدگاه های مثبت برخی از آنها و برخی دیگر در منفی.

حکایات موجود در این مجموعه حول مدار زمانی و مکانی تهران می چرخد. در اولین حکایات گزارش های مربوط به دوره قاجار و اتفاقاتی که قابل خواندن است گزارش می شود. سپس اشعار در امامزاده قاسم تلاوت می شود. وی سپس از شمال به جنوب شهر قدم می زند و در مورد خاطرات دوستان خود با دوستانی نظیر ناصر ملک مطیعی و فرهنگ شریف از باغ باغ مولووی فردوس و دوستان با دوستان از کلیمی در تهران و کلیه مدارس خود صحبت می کند. با این حال ، اگرچه نوشته های این کتاب پراکنده و چند وجهی است ، اما نویسنده هنوز بر تحولات تهران و خیابان “آن” یا مناطق “Smal Bazaz” و “مولوی” تمرکز دارد. از نظر بهداشتی ، پزشکی و دندانپزشکی ، چشم انداز در بیشتر نوشته‌ها از جایگاه ویژه ای برخوردار است.

فکر می کنم تاریخ پیش از تاریخ این کتاب از نظر کمیت و کیفیت جالب ترین قسمت این کتاب است. در حقیقت ، ممکن است که خود نویسنده پیشنهاد نامگذاری این بخش (نادره دوران) به عنوان کتاب داشته باشد. نادره معصومه / اکرم عزیزی ، بروجردی ، هنرمند مشهور دهه 1330 ، دوره ای از برش های مختلف است که در زندگی هنر ، موسیقی و فیلم ایرانی ایجاد شده است. درباره او و زندگی کوتاه مدت 40 ساله او (1233-1339) چیزهای زیادی گفته و نوشته شده است ، اما به جرات می توان گفت که روایت داستان غیرقابل پیش بینی ، غیرقابل خواندن ، خواندن ، قانع کننده و لذت بخش است. این تاریخی است بدون اینکه خود را به عنوان یک مورخ در نظر بگیرد ، منصارپور به عنوان روزنامه نگار جاسوسی به بخش های مختلف زندگی شخصی و حرفه ای مهوش پرداخته است.

مانزارپور درباره سرنوشت خود نوشت: “آن روز آنها تشییع جنازه داشتند. من او را در زندگی هرگز ندیده بودم. هنوز هم نمی دانم راز شهرت این زن چیست. مهوش خیلی زیبایی نبود. علاوه بر این ، من صدای خوبی نداشتم و نمی دانستم چگونه خوب رقص کنم. چه چیزی باعث شد Lotus و گردنبندها و شهروندان جنوب اینقدر محبوب شوند؟ “فکر نمی کنم اینطور فکر کنند ، اما آنها این را می دانستند و می دانستند.” البته ، مهوش با دیگر هنرمندان مشهور و نویسندگان معاصر ایرانی در جامعه نخبه و روشنفکر خوش شانس نبود ، اما مانزپور از او عکس گرفت وی موفق شد نور را در این 20 صفحه ارائه دهد.

تعداد زیادی از محققان دانشگاهی و مشهور درباره تهران نوشت و نوشتند. و این کافی نیست منصورپور را قبل از 70 سالگی به صورت حرفه ای و کامل می نوشتم. پیرمرد بالای 89 سال داشت و من به نوشتن و انتشار خود ادامه می دادم. برای بیشتر نویسندگان او در آغاز بازنشستگی ادبی خود 70 ساله است ، اما برای مانزرپور این آغاز دوران ادبیات او بود.

تهران از نظر منصارپور جورجیا فراتر از وظیفه و مسئولیت معمول اوقات فراغت و مشاغل ادبی بود. وی در مورد قصد خود برای نوشتن در جنوب تهران گفت: “منظورم این نبود ، بلکه عاشق آن بودم ؛ این یک عشق به تاریخ است. من به تاریخ علاقه دارم. من جنبه ای از تاریخ را ثبت کرده ام که اکثر نویسندگان متاسفانه فراموش کرده اند.” من به آن شک دارم. “

* در روزنامه شارگ منتشر شد پنجشنبه ، 24 مه 1999

دکمه بازگشت به بالا