عمومی

شما مبتلا به آلکسی تایمیا هستید

شما مبتلا به آلکسی تایمیا هستید

مردم با احساسات خود زندگی می کنند. وجود برای دیگران یکی برای آنها متاسف باشد و آنها برای دیگری متاسف باشند. زندگی یعنی نوشیدن یک فنجان چای با کسانی که دوستشان داریم یا به یاد کسانی که دوستشان داریم. اساسا برای بیان این عشق ها هنر لازم است. هر کسی که دوست دارد و حرف می زند. یکی دلتنگش می شود و اشک می ریزد. هر کسی نگران است و ابراز می کند.

به گزارش دنیای 77، روزنامه «جوان» افزود: ممکن است برخی تصور کنند اگر احساسات خود را ابراز کنند، برچسب فحاشی یا نامناسب به آنها زده می شود. بیان احساسات واضح می تواند نشانه سلامت روان باشد. تا زمانی که احساسات به موقع روی آنها اثر بگذارد، همه چیز یک کابوس است. وای بر آنها وقتی که به موقع کار نکنند و خلأشان احساس شود. سپس به آن آلکسیتمیا یا نارسایی عاطفی می گویند. باور نمی شود؟ آره. ناتوانی در ابراز احساسات و برقراری ارتباط با دنیای انسانی از علائم بیماری است که نیاز به درمان و مراقبت دارد.

تعریف علمی آلکسی تایمیا

در تعریف علمی این بیماری به نقل از وب سایت هلث آمده است: نارسایی عاطفی یا ناگواری یک ساختار شخصیتی است که به عنوان یک ناتوانی بالینی ناچیز در تشخیص و توصیف عواطف و احساسات شخصی توصیف می شود. ویژگی های اصلی آلکسیتمی اختلالات آگاهی ذهنی، دلبستگی اجتماعی و روابط بین فردی است. همچنین افراد مبتلا به آلکسیتمیا در تشخیص و درک احساسات دیگران نیز مشکل دارند که تظاهرات آن در نهایت به یک پاسخ همدردی یا یک واکنش هیجانی ناکارآمد تعبیر می شود.

چرا از بیان احساسات خود اجتناب می کنید؟

این بیماری نیاز به مهارت روانی دارد که در این مقاله به آن پرداخته نشده است و در این مورد من مهارت کافی را ندارم. اما می خواهم بگویم که این عدم توانایی در ابراز احساسات در زندگی بسیاری از ما وجود دارد. ممکن است آن را بیماری ندانیم یا آنقدر شدید نباشد که نیاز به مشاوره داشته باشیم، اما البته همه ما آن را تجربه کرده ایم. در مقطعی از زندگی، عمدا یا ناخواسته سکوت کرده‌ایم و از بیان محرک‌های موجود در ذهن و قلب خودداری کرده‌ایم. عواقب صحبت نکردن به موقع مشخص نیست. شما مردم اطراف خود را دوست دارید، اما یک وب سایت چه فایده ای دارد اگر به سادگی با هر چیز دیگری «ترکیب» شود؟

صورت و پنهان کردن پایان

علی دانشجوی پزشکی است. رشته اش را دوست ندارد و به اصرار مادرش انتخاب می کند. او هنوز بعد از دو ترم نمی تواند بگوید که نمی خواهد ادامه دهد. هر وقت می خواهد چیزی بگوید خجالت می کشد یا اتفاقی می افتد که نمی تواند بگوید. از طرف دیگر پدرش که باید تمام عمر با آن دست و پنجه نرم می کرد، این راز را فهمید اما آن را برای خود فاش نکرد. او پیش پسرش نمی رود، اما دوردور به او حق می دهد و سعی می کند ذهن مادر را برای انتخاب رشته اش آماده کند. اما پسر از این برداشت های پدرانه و تلاش های ذهنی آگاه نیست. او در وسط جهنم پنهان شده و سعی می کند کاری انجام دهد. او دانشگاه را رها کرد و پیک موتوری شد تا هزینه کنکور مورد علاقه اش را بپردازد.

حالا بگو کار پدرش درسته؟ اینکه او را می فهمد اما او را نزد خود نمی آورد؟ آیا او می داند که دانشگاه نمی رود اما هر روز صبح او را برای صبحانه بیدار می کند؟ تا تمام وجودش دچار ترس و ندامت شود؟ این نوع موقعیت ها پایان تلخی با داستان های مختلف دارد. برخی برای دوری از استرس به مواد مخدر و دوستان بد متوسل می شوند. برخی افسرده می شوند و برخی دیگر ممکن است برای جبران تنهایی خود به هر رشته عاطفی بچسبند. پس بهتر است احساسات خود را سانسور نکنید. زودتر دست پسر یا دختر خود را بگیرید و برای آن وقت بگذارید. با آنها معاشرت کنید و حتی با هم چای یا قهوه بنوشید. اجازه دهید احساسات قلب شما در چشمان شما ظاهر شود. این مکاشفه اصلا بد نیست و خود عشق است.

فرصت را از دست ندهید

سیما مدتی است به سمت شوهرش سنگ پرتاب می کند. تا یک ساعت دیرتر به خانه برگردم. نگو وقتی پوسته بالا میاد! او به عنوان یک خیانتکار انگ می شود و وانمود می کند که همسرش با زن دیگری است. خودش می داند که این کار را نمی کند اما برای اینکه دست کم نگیرد می گوید. یا می داند همسرش سیگار نمی کشد اما بوی سیگار می دهد. همسر سیما کوتاه می آید. او در برابر این اتهامات از خود دفاع کرد. اما از جابجایی از جایی به جای دیگر خسته شد. زشتی سیگار کشیدن یا دیر رسیدن به او استراحت می دهد. به خودش میگه سیگار بکشی یا نه بذار بکشمش که دلم نسوزه. یا بگذار با دوستی به رستوران بروم که حداقل اعصابمان به هم نمی خورد. و این مشکل برای بسیاری از زنان خانه دار و حتی مردان است. آنها همسر خود را بی نهایت دوست دارند اما همیشه از بیان آن خودداری می کنند. آنها فکر می کنند که اگر به عشق یا ایمان خود اعتراف کنند، شریک زندگی خود را از دست خواهند داد. باور کن اعتراف عشق زیباترین اعتراف دنیاست. بسیاری از آنها تمایلی به ابراز علاقه نداشتند و یا نمی توانستند فرصت ها را از دست داده اند. ادبیات ما مملو از افرادی است که عزیزان خود را از دست داده اند، زیرا نمی توانند نظر خود را بیان کنند.

فقر روحی را از ما دور کن

اگر همسرتان را دوست دارید، با او صحبت کنید. به او بگویید که آیا او عاقل ترین است. اگر آشپزی همسرتان عالی است نترسید و بگویید. اگر دخترتان را دوست دارید، او را ببوسید و احساس خود را به او بگویید. وقتی همسرت خسته است، چایش را بریز. چای ریختن برای همسرت مردانگی مرد را زیر سوال نمی برد. اگر خوش تیپ است، صحبت کنید. اگر سر کار رفت و دلت برایش تنگ شد، صحبت کن. نگران نباشید، داشتن دو فرزند زشت و خنده دار است.

اگر قرار است کسی را ببخشی، همین الان ببخش، بیخیال ببخش!

اگر کت و شلواری به سراغتان آمد و حریف بی پروا هستید، به چهره او نگاه کنید و بگویید مخالف است. برای پنهان کردن احساس آسمان و ریسمان لازم نیست ببافید. اگر پدر و مادرتان زنده هستند، هر بار که آنها را دیدید به خیریه آنها بروید و دست آنها را ببوسید. وقتی می بوسید معجزه او را می بینید. در خیمه نماز مادر، قدرت استجابت و آرامشی است که در هیچ جای دنیا نیست. پس بدون تردید به این دنیای راحت بروید.

اگر فرزند نوجوانی دارید، وقت خود را با او بگذرانید. با هم شعر بخوانید و از خاطرات خاص خود برای او بگویید. او بزرگ نمی شود و چیزی از ارزش والدین شما کم نمی کند.

دلت برای کسی تنگ می شود، اما نفرین اجازه نمی دهد به او زنگ بزنی و حالش را بپرسی. از دوست مشترکتان می شنوید که مدتی است از بیماری رنج می برد، اما حالا نوبت اوست که زنگ بزند، احساس را قورت می دهید و بی خیال زنگ می زنید.

شما کسی را خیلی دوست دارید، اما هرگز در مورد آن صحبت نمی کنید. شما آرایشگر خود را دوست دارید، اما هرگز نمی گویید که راضی هستید. شما از صداقت یک فروشنده محلی قدردانی می کنید و بارها از او تعریف و تمجید کرده اید، اما هرگز به خود اطلاع نمی دهید. کیک تولد شما عالی است، اما هرگز قدر آن را نمی دانید تا آنها احساس نکنند که کیک را دیده اید و هیجان زده نشوند. تو لباس عمویت را دوست داری، اما ما کسی را داریم که قدر عمویش را بداند؟ آیا می توانید قدر هنر همسر برادرتان را بدانید؟ شاید فکر می کند فیل از دماغش افتاده است!

و ما هر روز احساسات خود را پنهان می کنیم. ما افراد را به لیست افراد مهم اضافه می کنیم، مردم را بدون عطر و بوی خودشان دوست داریم، اما وقتی از این دنیا می روند به قدردانی از آنها فکر می کنیم. ما فقط راز عشق خود را کشف می کنیم و با عبارات آشنای آنها خداحافظی می کنیم. وقتی همه چیز تمام شد، وقتی او کسی نیست که به چشم ما نگاه کند و چشمانش از تعریف ما برق می زند. وقتی خودش نیست که به احساسات شادی یا نفرت ما پاسخ دهد. حالا که همه چیز تمام شده، با یک شاخه گل به سر مزارش می رویم و حرف های دل مان را روی سنگ قبرش می اندازیم. وقت آن است که او را رها کنید و ادامه دهید. مردم تا زمانی که زنده هستند عشق می ورزند.

پیام تمام شد

دکمه بازگشت به بالا