عمومی

سلطنت شاه‌تهماسب صفوی – دنیای 77

سلطنت شاه‌تهماسب صفوی - دنیای 77

او کمتر از یازده سال داشت که به سلطنت رسید. پدرش زودتر از حد انتظار – در سن 37 سالگی – درگذشت ، بنابراین خیلی زودتر از آنچه انتظار می رفت جانشین او شد. سال خورشیدی 903 در چنین روزی تاج پادشاهی را تاجگذاری کرد.

به گزارش دنیای 77 ، این مجله اعتماد به نفس وی می نویسد: “او دومین پادشاه صفوی بود و بیش از نیم قرن بیش از همه حاکمان این سلسله حکومت کرد. غیر ایرانیانی که او را دیدند گفتند که او بخیل و بخیل است و هرگز به جمع آوری ثروت راضی نیست.

شرف بدلیسی ، یکی از تاریخ نویسان آن زمان ، احتمالاً مبالغه آمیز درباره او نوشته است. پس از سلطنت چنگیز خان ، هیچ پادشاه دیگری مانند او نمی توانست ثروت جمع کند. غالباً اتفاق می افتاد که او خود حساب های خزانه را خارج می کرد و درآمد و هزینه را به صورت موردی دوباره محاسبه می کرد و همه چیز را به دلخواه خود تغییر می داد. حتی گفته می شود که او برای خرید لباس قدیمی و فروش آن با بالاترین قیمت برای یکی از خدمتکاران خود پول می آورد.

به قول راجر ساری ، “او به عنوان یک زاهد متعصب و زاهد توصیف می شود که در میان خسیس و افراط و تفریط شدید ، قادر به ویرانی بود.” او همچنین عاشق زنبورداری بود و جین طلایی را در نزدیکی خر مورد علاقه خود پیدا کرد. او بدبین و بی اعتماد بود به طور خلاصه ، این بر اساس بازمانده ترین روایت آن زمان ، او یک نمونه کامل از یک شاه ظالم بود ، اما این تصویر کاملاً دروغ نیست ، بلکه تحریف شده است ، و به گفته خود شیباری بخشی از واقعیت را به ما نشان می دهد. جام چندین بار در جنگ با ازبک ها و درگیری با عثمانی ها در مرز غربی نشان داد – او بسیار نترس و مصمم بود. پیروز بود و فاقد عزم برای تصمیم گیری و اجرای آن بود.

او مطمئناً به اندازه پدرش شاه اسماعیل و نوه اش شاه عباس مشهور نیست – و بسیاری او را دوست ندارند – اما نمی توان دستاوردهای او را انکار کرد. آنها از کلمه “استراتژی” برای او استفاده نمی کنند ، اما اعتراف می کنند که او باهوش و محتاط بود. او ایران را متحد نگه داشت. حتی هنگامی که مرزهای کشور از شرق و غرب در معرض خطر بود ، سران غزالبباش به جنگ منظم ادامه می دادند و حتی برخی از اعضای خانواده سلطنتی علیه شاه توطئه و شورش می کردند. او دشمنان ایران را با تمام توان عقب راند ، رهبر Gehelbash را یکی پس از دیگری تضعیف کرد ، برخی از آنها را کشت و برخی دیگر را مجبور کرد که بی دلیل از او اطاعت کنند. او را از پایتخت ایران ، تبریز ، به کازوین بردند ، زیرا سایه تهدید عثمانی بر آن سنگینی می کرد و زمانی پدر او را اشغال می کرد. “او گاهی خوشنویسی می کرد و شعر می کشید ، اما مشغولیت او با این هنر زیبا از سرگرمی و سرگرمی فراتر نمی رفت.”

انتهای پیام

دکمه بازگشت به بالا