عمومی

رفیق‌دوست: بنی‌صدر از اول تا آخر خیانت کرد

رفیق‌دوست: بنی‌صدر از اول تا آخر خیانت کرد

در آن جلسه که قطعنامه 598 را تصمیم می گیرد ، من در مقابل دکتر حسن روحانی نشسته بودم. احمد آقا – خدا رحمتشان کند – شروع به خواندن نامه امام کرد. وقتی به جایی رسید که من پیشنهاد و آتش بس را می پذیرفتم ، حاج حسن آقای روحانی سیلی محکمی به من زد و گفت: “یک چیز ساده جمع کن و برو!” شما در زمان جنگ به سر کار آمدید ، در صلح موثر نبودید و این اتفاق افتاد. ”

به گزارش دنیای 77 ، این مجله مشرق وی می نویسد: «یکی از بنیانگذاران سپاه در دهه اول انقلاب ، حاج محسن رفیق دوست به عنوان رئیس تدارکات و سپس وزیر سپاه ، نقشی اساسی در شکل گیری سپاه و منطق جنگ هشت ساله داشت. او در این گفتگو درباره تشکیل سپاه و اوضاع جنگ صحبت می کند.

چگونه وارد سپاه شدید؟

پانزده روز پس از پیروزی انقلاب ، در تاریخ 9 اسفند 1378 ، به مدرسه علوی رفتم و کار خود را انجام دادم. پله ها به حیاط ساختمان علوی. حدود پنج قدم بود. در شورای انقلابی تشکیل شده در مدرسه علوی ، پنج نفر زیر حضور داشتند: شهید مطهری ، شهید بهشتی و شهید بهنار ، آقای هاشمیا ، رفسنجانی و مقام معظم رهبری. شهید بهشتی به من زنگ زد و گفت: “حالا شما کارت را می بندید و می روید. امام صاحب به لاهوتی دستور داد که یک سپاه پاسداران تحت نظارت دولت موقت تشکیل دهد و آنها در جایی جمع شدند و شما به آنها ملحق خواهید شد.”

ساختار اولیه سپاه کجا بود؟

پادگان عباس آباد که اکنون رو به مصلای نماز جمعه است. هم سمت فرماندار نظامی تهران بود و هم پادگان تدارکات ارتش. از آنجا که من یکی دو ماه پیش به مراسمی در آنجا رفتم و به فرمان امام با فرماندار نظامی تهران ملاقات کردم ، به آنجا رفتم و چندین برادر را دیدم که اکثر آنها دانشجویان مسلمان در خارج از کشور و چند نفر دیگر بودند. آنها می خواستند از طرف ایران و وزیر کشور با شخصی به نام آقای صباغیان مذاکره کنند که من وارد آن شده ام ، آنها راننده ماشین امام و مدیر و مدیر آن سازمان خوب را می شناختند. همانطور که نشستم روی کاغذ A4 نوشتم: “بسم الله الرحمن الرحیم ، سپاه پاسداران تشکیل شد.” 1- محسن رفیق دوست و همه اسامی خود را تا آخرین نفر نوشتند. آنجا بود که آنها شورای فرماندهی را انتخاب کردند ، جایی که آقای “علی دانشمنفورد” ، دوست پادشاه شهید ، فرمانده کل قوا شد و من مسئولیت تدارکات و آقای بشارتی و محمودزاده شدم که اکنون باید آنها را در سپاه پیدا کنید. قرار شد من بروم و سو advantage استفاده کنم و آقایان را دعوت کنم که بیایند. بنابراین ما دفتر چهارم ساواک را گرفته ایم. دفتر اول ساواک به ریاست دکتر یزدی ، معاون نخست وزیر در امور انقلاب ، و شخصی به نام شادناوس در آنجا منصوب شد. در زدم و گفتم: ما سپاه هستیم و آن را می خواهیم. گفت: نه ، من به اینجا نمی رسم. به عنوان یک ترکیب ، ما پشت چرخ چندین ماشین ساواک که آنجا بودند نشستیم و سیم ها را به هم متصل کردیم ، و ماشین ها را گرفتیم و مقداری تجهیزات رومیزی را جمع آوری و بردیم. ما حدود سه چهار روز محل را تمیز کردیم ، هنوز کل ساواک از آن استفاده نکرده است. یکی از کارهایی که می خواست در آن ساختمان انجام دهد این بود که همه تلفن ها را از تهران برای شنود برداشت که هنوز تمام نشده و به عنوان بخش چهارم ساواک در نظر گرفته شده است. این اولین داستان تشکیل سپاه است. به عنوان مثال ، برادر آقای منصوری فکر می کند سپاه به محض فرمانده شدن تشکیل شد. اگرچه سپاه از دو ماه پیش تشکیل شده است. این توصیف اصلی و دقیق ترین شکل گیری سپاه است.

اگر سپاه وزیر شود چه می شود؟

هنگام نوشتن قانون اساسی ، ما به اعضای شورای خبرگان قانون اساسی مراجعه کردیم و گفتند: “ما نهادی هستیم که در نهایت باید وجود داشته باشیم. ما مانند کمیته موقت نیستیم.” بحث زیاد بود در توصیه بزرگان و اصل 150 قانون اساسی قبلی آمده است: سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نقش خود را در حفظ و حراست از انقلاب و موفقیت انقلابیون ایفا خواهد کرد و حدود مسئولیت های آن را قانون تعیین می کند. سپاه تشکیل شد و در قانون اساسی گنجانده شد. در اوایل سال 1971 ، شورای شورای اسلامی تصمیم گرفت که به وظیفه اساسی خود عمل کند و از سپاه خواست که قانون اساسی برای سپاه پاسداران پیشنهاد دهد.

یعنی تا سال 1981 قانونی وجود نداشت؟

نه ، او نکرد قانون اساسی توسط سپاه و شورای فرماندهی تهیه شده است. نام وزارتخانه نداشت ، كه به پارلمان فرستاده شد و پارلمان آن را به كميسيون دفاع فرستاد. ما از بحث های کمیسیون دفاع مطلع بودیم. دو نفر دیگر از سپاه به کمیسیون رفتند و صحبت کردند. به یاد دارم یکی از آنها دکتر “احمد فرمند” بود ، یکی از دانشجویان خارج از کشور که دکترا داشت و مرد بسیار خوبی بود ، اما او ساکت بود و مخالف من بود. حداقل در پارلمان ، بحثی بین اعضای کمیسیون دفاع و نمایندگان سپاه وجود داشت که اکنون که وزیر دفاع هم دولت دارد و هم وزیر ، باید به مجلس بیاید و رای اعتماد بگیرد و از وزیر پارلمان بخواهد. . رابطه این سپاه با دولت و مجلس چگونه است؟ سپس پیشنهاد شد که ما باید یک وزیر برای سپاه انتخاب کنیم ، از این رو وزارت را نامگذاری کرده اند. من به کمیسیون دفاع رفتم و گفتم: “شما در حال دوختن لباسی هستید که برای اندازه من پوشیده اید ؛ پس به من گوش دهید.” در حضور این سه عضو و چهار عضوی دیگر که اعضای شورای فرماندهی هستند ، نماینده فرماندهی ، مقام معظم رهبری و وزارتخانه ، كه شورای فرماندهی آن را تشكیل می دهد ، حداقل قانون را تصویب و به دولت اطلاع می دهد. یكی طرفدار اقتصاد آزاد ، یك گروه طرفدار اقتصاد دولتی بودند و آنها با یكدیگر درگیر بودند ، در یك طرف حدود هشت نفر بودند و از طرف دیگر حدود هشت نفر ، در وسط حدود شش نفر. من را به عنوان مسئول آماده سازی آنها معرفی کردم و جنگی درگرفت و ژنرال های سپاه از آمادگی من برای جنگ راضی بودند.

آقای مصبی گفت: “همه به جز آقای رفیق دوست”. حتی دو دانشمندی که بر اثر سرطان درگذشتند و مخالف دولت موسوی بودند ، از من قویتر بودند. همانطور که گفته شد ، مرحوم آقای فاکر و مرحوم آقای ایرانی که فرمانده سپاه کام بودند ، گفتند که شما این دو را کاندیدا می کنید ، اما ما هیچ دوستی را نمی پذیریم ، اما سپاه بر چیزی اصرار داشت. برای یک روز ، از دفتر رئیس جمهور با پازار که هنوز تحرک نداشت ، تماس گرفتند. رهبر و مهندس موسوی در اتاق مطالعه بودند. مهندس موسوی با معرفی من موافقت می کند اما شرایطی دارد. وی گفت: “اگر مهندس مصابی اعتراض كند ، شخصاً به شما اعتراض نخواهد كرد ، زیرا او می داند شما یكی از افرادی هستید كه به گروه اقتصاد با حمایت آزاد پیوسته اید و از شما می خواهد كه دیگر این تفاوت را ایجاد نكنید.” گفتم: نه ، حالا مسئولیت من جنگیدن است. او موافقت کرد که من را به پارلمان معرفی کند ، جایی که من رأی دادم و وزیر سپاه در دولت اول و دوم آقای موسوی شدم.

چرا بعداً وزارت سپاه منحل شد؟

دو اتفاق افتاد یکی اینکه من کارهای زیادی در پارلمان انجام نداده ام. به عنوان مثال ، کمیسیون پارلمانی که وزیر مربوطه به آنجا مراجعه می کرد ، یک یا دو عضو آن کمیسیون را با خود می برد و این اتفاق خیلی خوبی بود ، اما من در زمان وزارت خود کسی را از کمیسیون دفاع با خود نبردم. من معتقدم که کار من مخفی بود و من با بدبختی به اطراف می گشتم و از دولت های مختلف اسلحه می گرفتم. کمیسیون دفاع من را خیلی دوست نداشت. من به یاد ندارم آقای موسوی در کابینه مجلس سوم ، که می خواست مجلس را تشکیل دهد یا تغییر دهد ، او با تداوم وزیر من مخالفت کرد و من با یک تفسیر رأی دادم و من با تعبیر دیگری رأی ندادم. یعنی با توضیحات زیر رأی دادم؛ به عبارت دیگر ، آنها توضیح دادند که تعداد آرا against مخالف باید بیشتر باشد ، نه تعداد رأی موافق. من یک رأی آوردم. مسئولان ، یعنی این دو شخصیت ، هم به من آقای هاشمی ، رفسنجانی و هم مقام معظم رهبری گفتند ، شما به نمایندگی از جانشین خود به چه کسانی توصیه می کنید؟ من به آقای شمخانی توصیه کردم. اندکی بعد ، من از جنگ خارج شدم.

چرا؟

زیرا آنها اعتقاد داشتند که من مبارز هستم و همینطور هم شد. وقتی من کنار گذاشته شدم ، اندکی پس از آن پیشنهاد پذیرفته شد. آقای هاشمی به من زنگ زد و گفت: “آقای محسن ، شما یک جنگجو هستید. آقای رضایی طرحی می کشد و به شما کمک می کند و شما هم یک هتل درست می کنید ، این دست را می دهید و 10 قدم جلوتر می رود و 10 قدم به عقب ، این جنگ این اتفاق نیفتاد. “از طرف دیگر ، دولت خواستار جنگ است ، اما جنگ نمی کند.” مصاحبه هایی که در زمان آقای هاشمی داشتم ، ده ها بار گفتم و در دفتر خاطرات من منتشر شد. وزرا می روند و می نشینند. “

آقای هاشمی هنوز رئیس مجلس بود؟

او هم رئیس مجلس بود و هم فرمانده جنگ. آقای هاشمی آقای موسوی را به عنوان رئیس ستاد منصوب کرد و من آقای بهزاد نبوی را به عنوان معاون لجستیک منصوب کردم. آقای روگانی مسئول امور مالی جنجانی و آقای خاتمی مسئول تبلیغ جنگ بودند. اندکی پس از آن ، آقای هاشمی از فرماندهان سپاه ، رئیس ستاد جنگ ، پرسید که چه زمانی جنگ به پایان می رسد. گفته می شود که صدام سقوط کرد و پرسید صدام چه زمانی سقوط کرد؟ آنها می گویند وقتی بغداد را تصرف می کنیم. او می پرسد ما کی بغداد را می گیریم؟ آنها گفتند اینها را برای من آماده کن ، من بغداد را می گیرم. من نمی دانستم و یک سال بعد می خواستم بدانم آنها چه می خواهند و کاملا کنار کشیدم. آنها آن را به امام نیز خدمت می کنند؛ حتی اگر خود آقای هاشمی پیروز نشود ، به نخست وزیر داد تا پیروز شود و گفت: برو به امام بگویید که سپاه می خواهد جنگ را خاتمه دهد و ما نمی توانیم آن را تحویل دهیم ، بنابراین باید برکنار شود. سپس خودش به خدمت امام رفت و گفت: آقا ما الان در شرایطی هستیم که باید آتش بگیریم ، بگذارید این کار را بکنم ، مردم به من بد می گویند. آقا می فرماید: اگر پذیرش آن مناسب است ، چرا خودتان اعلام نکنید و نامه معروف جام زهر را نوشت ، البته دو سه ماه بعد امام نامه دیگری به سپاه نوشت که آن را کاملاً پاک کرده و منتشر نکرد.

اصلا منتشر نشده؟

چرا منتشر شد سال گذشته وقتی از تلویزیون به افوغ رفتم و آقای شهیدی در حال مصاحبه با من بود ، او را مجبور کردم آن نامه را برای او بخواند. امام سیاستمداری بزرگ و عجیب بود و تنها کاری که باید انجام می داد این بود. سرانجام آتش سوزی گرفته شد. وقتی این لیست را دیدم به محسن رضایی گفتم: آقا اینها را یک باره می خواهید؟ گفت ، نه در دو ، سه سال. گفتم: من برای تو آماده می شدم. تانک ها ، توپخانه ها ، هواپیماها و … سرانجام جنگ را به پایان رساندند. جهاد سازندگی بسیار قویتر از وزارت کشاورزی ، که با وزارت کشاورزی تلفیق شده بود ، قوت گرفته است. کمیته در پلیس و جنسیت ادغام شد و دید که این دو وزارتخانه می توانند هم با سپاه جداگانه و هم از ارتش حمایت کنند. سپس برنامه وزارت دفاع و کمک به نیروهای مسلح ارائه شد و هر دو دیدار کردند.

پس از فتح خرمشهر دو نظر وجود داشت؛ یکی تداوم جنگ و دیگری انتخاب بهزاد نوابی که باید جنگ را خاتمه دهیم.

آقای نوابی و طرفدارانش با جنگ مخالفت کردند. আমরা যে যুদ্ধে জড়িত ছিলাম এবং রেজুলেশন নিয়ে এখনও আলোচনা হয়নি, আমি সামনে থেকে সরকারের কাছে আসতাম এবং সাধারণত আমরা আমাদের কাজকর্মের পরে মন্ত্রীদের বুঝিয়ে বলতাম। তিনি বলতেন: “মিঃ মহসেন, আপনি কখন যুদ্ধ শেষ করবেন?” হ্যাঁ, এটি একটি বিভক্ত ছিল। আমার মতো লোকেরা বিশ্বাস করেছিল যে খোররমশাহর বিজয় ইরানের বিরুদ্ধে ইরাক যুদ্ধের সমাপ্তি ছিল না এবং যুদ্ধবিরতি গ্রহণের সময় ছিল না। প্রথমত, আমরা দুটি বছর লড়াই করেছি এবং আমরা একে অপরের দুর্বলতা এবং শক্তি বুঝতে পেরেছি, আমরা শক্তিশালী হয়ে উঠিনি, শত্রু আরও শক্তিশালী হয়ে উঠেছে। আমরা একটি বিশাল জনপ্রিয় শক্তি দিয়ে জিতেছি। দ্বিতীয়ত, সমস্ত ইরানকে সরিয়ে নেওয়া হয়নি, ইরানের কিছু অংশ কৌশলগতভাবে ইরাকের হাতে রয়েছে, এবং আমাদের যুদ্ধকে ইরাকি ভূখণ্ডে নিয়ে যেতে হবে।আমরা যদি এখন যুদ্ধবিরতি মেনে নিলে তারা আরও ছয় মাস সময় দেবে আরও শক্তি দিয়ে। ইরাক আমাদের আক্রমণ করে তেহরানে আসে; কারণ তাঁর যুদ্ধ আমাদের সীমান্তের বিরুদ্ধে ছিল না, তাঁর যুদ্ধ ছিল ইসলামী বিপ্লবের বিরুদ্ধে। সাদ্দাম তেহরানকে লক্ষ্য করেছিলেন, আবাদান ও আহওয়াজকে নয়। ইমাম এমন শর্তেও একমত হয়েছিলেন যে আমরা ইরাকের শহরগুলিতে যুদ্ধ করি না এবং সীমান্তে লড়াই করি না।

খোররমশহর বিজয়ের পরে ইমাম স্লোগানকে “যুদ্ধ থেকে বিজয়” থেকে “যুদ্ধের অবসান ঘটাতে” নামান্তর করেছিলেন। রাষ্ট্রদ্রোহের বিষয়ে মোহসেন রফিকদৌসের সম্পর্কে আমার ধারণাটি ছিল যে আমাদের যথেষ্ট শক্ত হওয়া উচিত যাতে কেউ আমাদের আক্রমণ করার কথা ভাবতে না পারে। আমি এখন ৩০ বছর ধরে আইআরজিসিতে ছিলাম না তবে আমি যোগাযোগ করছি এবং কিছুদিন আগে আমি আইআরজিসিতে ছিলাম, তবে আইআরজিসিতে আমার কোনও দায়বদ্ধতা নেই। কয়েক মাস আগে অবসরপ্রাপ্ত সেনাদের সাথে আমি যোগাযোগ ছিলাম, কিন্তু আপনি এখন প্রতিরক্ষা শিল্পের দিকে নজর দিলে প্রায় প্রত্যেকেই একজন সৈনিক। ক্ষেপণাস্ত্র শিল্প, ইউএভি, অপটিক্স অবশ্যই সেনাবাহিনী এখনও আছে, সেনাবাহিনী আজ বিশ্বস্ত এবং আমাদের গর্বিত করে তোলে। একই বছরগুলিতে আমি বুলেট থেকে ক্ষেপণাস্ত্র, সাবমেরিন, বিমান, পাখি, ট্যাঙ্ক, কর্মী বাহক, অপটিক্স পর্যন্ত আইআরজিসি মন্ত্রকের শিল্পগুলিতে ২৮ টি দল গঠন করেছি। , পারমাণবিক মাইক্রোবিয়াল) বা (রাসায়নিক, মাইক্রোবায়াল, তেজস্ক্রিয়)। আমি ইমাম শরফাইবাবের সেবা করে বুঝিয়ে দিয়েছি। ইমাম সবার কথা শুনে বললেন: শেষটি কোনটি? আমি বলেছিলাম রাসায়নিক, মাইক্রোবিয়াল, তেজস্ক্রিয় বা পারমাণবিক। তারা বলেছিল: এটি কি তেজস্ক্রিয় বা এর নিউক্লিয়াসটি পারমাণবিক বোমা? আমি বললাম: হ্যাঁ তিনি বলেছিলেন: না, আমরা পারমাণবিক বোমা তৈরি করব না। রাসায়নিক এবং জীবাণু না তৈরি করা ভাল। যখন আমার সভা শেষ হয়েছিল, তারা বলেছিল, “আপনি কি জানেন যে কেন আপনি পরমাণু বোমা তৈরি করবেন না?” আমি বলেছি না. তারা বলল: “যুক্তি জানুন! আমরা যুদ্ধ ও প্রজন্ম ধ্বংস করতে আসিনি। “পারমাণবিক বোমা যুদ্ধের অস্ত্র নয়, এটি প্রজন্ম ও প্রজন্মকে ধ্বংস করে দেয়। পরমাণু বোমা তৈরি করবেন না।”

সর্বোচ্চ নেতাও তাই করলেন। ১৯৯ 1979 থেকে ১৯৮২ সাল পর্যন্ত আমি যখন মন্ত্রী হয়েছি তখন আমি বছরে কয়েকবার সিরিয়া ও লিবিয়ায় এবং দু’বার তিনবার উত্তর কোরিয়ায় গিয়েছিলাম। আমি যখন মন্ত্রী হয়ে গেলাম, আমি ছাড়তে পারিনি। আমাকে সিরিয়া ও লিবিয়া আমন্ত্রিত করেছিল এবং আমি মিঃ হাশেমীর কাছে গিয়ে বলেছিলাম যে আমি সিরিয়া এবং লিবিয়ায় যেতে চাই। “মিঃ মহসেন, দেখুন, আপনি তাদের কাছ থেকে একটি ক্ষেপণাস্ত্র নিতে পারেন,” মিঃ হাশেমী করুণ সুরে বললেন। “আমি চেষ্টা করব,” আমি বলেছিলাম। আমি রাষ্ট্রপতি থাকা সর্বোচ্চ নেতার কাছে গিয়ে বলেছিলাম, “আমি সিরিয়া ও লিবিয়া যেতে চাই এবং আমি মিঃ হাশেমির সাথে ছিলাম। তারা এ জাতীয় কথা বলেছে। “আপনি যদি এটি নিতে পারেন তবে আপনি দুর্দান্ত কাজ করেছেন” ” আমি আপনাকে বলেছিলাম, রাষ্ট্রপতি হিসাবে, গাদ্দাফি এবং আসাদকে চিঠি লেখার জন্য, যে চিঠিটি লিখেছিল, আমি চলে গেলাম এবং রকেট নিয়ে ফিরে এসেছি। শহীদ তেহরানী This এটি তাঁর প্রথম চিত্র যা তাঁর শাহাদাতের প্রায় আট মাস আগে পরিচয় করিয়ে দিয়েছিল এবং এখানে প্রাচীরের উপরে আঘাত করেছিল, এবং উপরে এটি লেখা আছে: ইসলামী প্রজাতন্ত্রের ইরানের রকেট পিতা; মিঃ মহসেন বন্ধু।

আপনি অস্ত্র কিনতে ব্যাপক ভ্রমণ করেছেন। এই দেশগুলি ছাড়াও আপনিও কি ইউরোপীয় দেশগুলিতে গিয়েছিলেন?

একটি সঙ্কটজনক পরিস্থিতিতে – Hafizশ্বর হাফিজ আল-আসাদকে আশীর্বাদ করুন – আমরা অস্ত্র কিনছিলাম; অন্যথায়, আমরা সিরিয়া থেকে অস্ত্র কিনে আনতাম না, আমরা লিবিয়ার কাছ থেকে নিখরচায় এবং উপহার হিসাবে পেয়ে যেত সমস্ত কিছুই পেতাম, তবে পশ্চিমা দেশগুলির কাছ থেকে অস্ত্র ও গোলাবারুদ কেনার যুদ্ধে তারা আনুষ্ঠানিকভাবে ঘোষণা করেছিল যে আপনি সামরিক নিষেধাজ্ঞার অধীনে আছেন বা পূর্ব দেশগুলি দুটি উত্তর দেবে: আমরা আমাদের ভবিষ্যত সাদ্দামের কাছে বিক্রি করেছি বা তারা বলেছিল: হুজুর এটি অনুমতি দেবেন না। আমি বুলগেরিয়ার রাষ্ট্রপতি জিফকভের কাছে গিয়েছিলাম, যিনি তখনকার প্রাচীনতম কমিউনিস্ট নেতা ছিলেন। তিনি বলেছিলেন যে ইরাকি ইরানের আগ্রাসনের 15 দিন আগে “তাহা ইয়াসিন রমজান” এখানে এসে আমাকে বলেছিল যে আমরা দুই সপ্তাহের মধ্যে ইরানে আক্রমণ করতে যাচ্ছি। আমি তাকে জিজ্ঞাসা করলাম, “মাস্টার কি জানেন?” তিনি বলেছিলেন: আমরা মাস্টারের অনুমতি নিয়ে আক্রমণ করতে চাই; অর্থাৎ সোভিয়েত ইউনিয়ন। এটি সাদ্দামের আক্রমণ থেকে তিন দিন আগে পত্রিকায় প্রকাশিত হয়েছিল। তেল আভিভের মার্কিন রাষ্ট্রদূত মেনাচেম বিগনে গিয়ে তাকে বলেছেন: “তিন দিনের মধ্যে বিশাল সংখ্যক যুদ্ধবিমান আকাশে উঠবে। এগুলি ইরাকি বিমান। আপনার বিরুদ্ধে নয়, তারা জর্ডানের বিমানবন্দরে বসতে চায়; “যেহেতু ইরাক ইরানকে আক্রমণ করতে যাচ্ছে, তারা চায় যে এই বিমানগুলি ইরানে আক্রমণ চালানোর ক্ষেত্রে নিরাপদে থাকবে।” অর্থাৎ, উভয়ই জানা ছিল, তবে পূর্ব ব্লকের দেশগুলি বা সুইজারল্যান্ড নামে বিখ্যাত নিরপেক্ষ দেশগুলি আমাদের পশ্চিমা গোলাবারুদ বিক্রি করছিল। আমরা যা খুশি তাই কিনেছি এবং পূর্ব দেশগুলি বলেছিল, “সত্যই এটি আপনার কাছে আমাদের বিক্রি করা দরকার, তবে আমরা সোভিয়েত ইউনিয়নকে ভয় পাই।” আমি লিবিয়া গিয়ে বুলগেরিয়া, যুগোস্লাভিয়া, হাঙ্গেরি এবং পোল্যান্ডে বেশ কয়েকটি লিবিয়ার অফিসার নিয়ে গেলাম। তালিকাটি আমাদের ছিল তবে লিবিয়ার কাছে বিক্রি হয়েছিল। তারা লিবিয়ার সাথে একটি চুক্তি করবে, তারপরে আমরা তাদের শিপিং করে নিয়ে আসব, অথবা আমরা সিরিয়ার আধিকারিকদের সাথে যাব, যতক্ষণ না আমি চীনের নেতা তাং জিয়াওপিংয়ের সাথে দেখা করি। তিনি তাদের আমাদের কাছে বিক্রয় করতে দিয়েছিলেন। তার পর থেকে আমাদের পরিস্থিতির উন্নতি ঘটে। প্রায় 1364 বা 1365 অবধি আমরা আমাদের নিজের গোলাবারুদ তৈরি করেছি।

যুদ্ধে মিঃ মৌসভীর অভিনয়কে আপনি কীভাবে মূল্যায়ন করবেন?

আমি সর্বদা বলি যে সরকারে তিনটি বিভাগ ছিল: যুদ্ধ-সমর্থক, যুদ্ধবিরোধী এবং নিরপেক্ষ। কিন্তু সরকার যুদ্ধের পক্ষে খুব একটা কঠিন করে তুলেনি। এমনকি আমি এমন একটি গল্প বর্ণনা করি যা আমাকে সর্বদা আঘাত করে, যেন এটি আমাদের বিরুদ্ধে কিছু ছিল। যখন আমরা কর্পস তৈরি করেছি, তখন আমাদের সাইকেল ছিল না। এই দিকে এবং অন্য দিকে, আমরা সদর দফতরের বিভিন্ন জায়গা থেকে দুটি ধরণের গাড়ি নিয়ে এসেছি, যা ঘরোয়াভাবে তৈরি করা ভ্যান, সিমরগ এবং হরিণ জিপ ছিল। আমরা মার্কিন দূতাবাস এবং সাভাক থেকে একটি গাড়ি নিয়ে এসেছি। যখন যুদ্ধ শুরু হয়েছিল, আমি প্রথমে সংযুক্ত আরব আমিরাতের টয়োটা প্রতিনিধি – যার নাম মজিদ আল-ফাতিম – এর কাছ থেকে 300 টি টয়োটা ভ্যান কিনেছিলাম, এবং দ্বিতীয় এবং তৃতীয়বার আমি হঠাৎ তাকে শীর্ষে আনার একই জিনিসগুলি কিনেছিলাম এবং তারপরে আমরা জাপানিদের সাথে যোগ দিলাম। এক সময় টয়োটা আর উপযুক্ত ছিল না এবং আমাদের আরও এক ধাপ এগিয়ে যেতে হবে। আমাদের আকার, উচ্চতা এবং আকারের কারণে আমরা বেনজ 90 নিয়ে গেলাম, যা একটি ছোট ট্রাক, আইআরজিসির জন্য। তারপরে আইআরজিসি সংস্থায় আমরা আমাদের সমস্ত ব্রিগেড এবং বিভাগের জন্য তাদের পাঁচ হাজার কেনার সিদ্ধান্ত নিয়েছি।

সেই সময়ে বাণিজ্য মন্ত্রণালয়ে “সংগ্রহ ও বিতরণ কেন্দ্র” নামে একটি কেন্দ্র ছিল – সম্ভবত এখনও রয়েছে – যে কেউ বিদেশ থেকে যে কোনও জিনিস আনতে চেয়েছিল তাদের কাছে নিয়ে যেতে হবে, এবং তারা এটি সিল করে দেয় এবং তারপরে এটিকে আমদানি করার অনুমতি দেয়। আমরা ভারী শিল্প মন্ত্রণালয়ে গিয়েছিলাম এবং তারা আমাদের কাছে এমন দাম বলেছিল যা আমাদের জন্য ভারী ছিল; প্রতিটি ডিভাইস 67 হাজার নম্বর। তারা বলেছে যে তারা এটিকে সরাসরি জার্মানি এবং বেনজ কারখানা থেকে নিয়ে এসেছিল। বেনজ উদ্ভিদ বলেছিল যে আমরা এটি নির্মাণ করি না এবং এটি আমাদের নামে রয়েছে তবে এটি শ্মিড্ট প্লান্ট দ্বারা নির্মিত। আমরা শ্মিটের সাথে আলোচনা করেছি এবং শ্মিড্ট থেকে 49,000 নম্বর কিনেছিলাম এবং একটি চুক্তি লিখেছিলাম, তবে তিনি ক্রেডিট খোলার জন্য একটি সীল তৈরি করতে চেয়েছিলেন। ভারী শিল্প মন্ত্রক আপত্তি জানিয়েছিল এবং বলেছে না, আমাদের বাড়ানোর জন্য একই 67,000 নম্বর দিন। মামলাটি মিঃ মৌসভীর কাছে পৌঁছেছে। ইঞ্জিনিয়ার মৌসভী “কর্নেল শীরাজিওন” নামে এক ব্যক্তিকে কমিশন করেছিলেন, যার জামাই “ইসমাইলি” নাম দিয়েছিলেন – মন্ত্রিসভার সেক্রেটারি – এবং তিনি একজন ভাল মানুষও ছিলেন, জার্মানি থেকে গিয়েছিলেন। তিনি আলোচনার মাধ্যমে চিঠিতেও লিখেছিলেন: এটি আইআরজিসি মন্ত্রক দ্বারা করা উচিত, তবে ইঞ্জিনিয়ার মৌসভী ভারী শিল্প মন্ত্রক লিখেছিলেন। আমাদের তাদের কাছ থেকে কিনতে হয়েছিল। তারা এর চেয়ে বেশি সহযোগিতা করতে পারেনি এবং তারা এটি করতে পারেন নি। বলা যায় না যে তারা বিশ্বাসঘাতকতা করেছিল। তারা পারে না, এবং যুদ্ধের জন্য তারা পোড়াও নি যেমনটি আমাদের পছন্দ হত। আমাকে ছেড়ে চলে যাওয়ার সময় মিঃ হাশেমী একই কথাটি বলেছিলেন: “তারা যুদ্ধের স্লোগান দেয় তবে তারা যুদ্ধে পুরোপুরি আসে না।”

আমরা ক্ষমতার অবস্থানে থাকা খোররমশহর বা ফাওর ক্যাপচারের পরে কেন যুদ্ধ শেষ হয়নি, এবং ফাও পুনরুদ্ধারের পরে প্রস্তাবটি মেনে নিয়েছিল?

بعد از بازپس‌گیری فاو نبود، بعد از همین داستان‌هایی بود که اتفاق افتاد. هیچ ربطی هم به آزادی خرمشهر یا گرفتن فاو ندارد. عده‌ای می‌گویند ما در زمانی آتش‌بس را پذیرفتیم که ضعیف بودیم. این را که آن زمان ضعیف بودیم یا نبودیم، می‌خواهم برای شما بگویم. بعد از پذیرش آتش‌بس، دو اتفاق افتاد: یکی عملیات مرصاد یا به قول منافقین فروغ جاویدان و دیگری هم عملیاتی با ١۵ لشکر بازسازی‌شده در جنوب. اولی که بساط منافقین را جمع کرد، در دومی هم آنچنان ضربه‌ای از ارتش و سپاه خوردند که فکر حمله دیگر به سرشان نزد. در قدرت بودیم و از نظر نیرو مشکلی نداشتیم. بحث این بود که اگر همین روند جنگ ادامه پیدا کند، تا چند سال دیگر طول می‌کشد، آقای هاشمی را بر آن داشت تا طرحی را تهیه کند که جنگ را تمام کند. پس وقتی ما آتش‌بس را پذیرفتیم، در قدرت بودیم.

تأمین سلاح از لیبی رایگان بود یا با تخفیف انجام می‌شد؟

ما اوایل که به لیبی رفتیم، نیروی دریایی زمان شاه و نیروی دریایی زمان «ادریس السنوسی» یکی بود؛ یعنی کاملا آمریکایی و شبیه هم. قذافی که بر سر کار آمده بود، نیروی دریایی «ادریس السنوسی» را کنار گذاشته بود و نیروی دریایی روسی آورده بود. ناو ببر و پلنگ ما اینجا از کار افتاده و مهمات آن تمام شده بود. اولین‌ بار که به لیبی رفتم و دو کشتی قطعات یدکی و موتور و مهمات نیروی دریایی لیبی را بار کردم، برای نیروی دریایی رایگان بود، موشک‌هایی هم که گرفتیم رایگان بود اما اواخر دوره خودم یک بار هم رفتم از لیبیایی‌ها حدود ١۶۵ میلیون دلار مهمات خریدم که نسیه بود؛ یعنی پول ندادم. بعد که از وزارت رفتم گویا وزارت دفاع چیزهایی را به‌ جای آن پول به لیبیایی‌ها داده بود؛ وگرنه شاید چیزی نزدیک به حدود ۹۰۰ میلیون دلار از لیبی اسلحه رایگان آوردم.

متنی از فرماندهان ارتش و سپاه درباره آسیب‌شناسی جنگ بیرون آمده که چرا در چند عملیات بعد از بیت‌المقدس موفق نبودیم. نظر شما هم همین است؟

در آن عملیات‌ها هرچند امام همه کمبودهای ما را با یک جمله التیام بخشید؛ بعد از والفجر مقدماتی و والفجر یک که برخی از ائمه جمعه خیلی علیه ما شلوغ کردند، فرماندهان زیادی خدمت امام آمدند، آقای رضایی که گزارش دادند که ما در این دو عملیات شکست خوردیم، امام فرمودند: «نه شما شکست نخوردید، عدم‌الفتح داشتید.» بعد امام فرمودند: «بروید خدا را شکر کنید که در زمانی قرار گرفته‌اید که امکان شهادت هست و به خدا پناه ببرید از روزی که این باب بسته شود.» بعد همان‌جا بود که فرمودند: «من دست و بازوی شما را که دست و بازوی خدا بالای آن است، می‌بوسم و بر این بوسه افتخار می‌کنم.» تقریبا امام قضیه را جمع کردند ولی بالاخره جنگ هم شکست و هم پیروزی دارد.

از نقش مرحوم هاشمی در جنگ بگویید؟

ایشان از طرف امام فرماندهی جنگ را بر عهده داشتند. طرح‌های عملیاتی را تصویب می‌کردند ولی در عملیات‌ها دخالت مستقیم نداشتند.

آیا در آن جلسه‌ای که می‌خواستند درباره قطع‌نامه ۵۹۸ تصمیم‌گیری کنند، شما حضور داشتید؟

بله، در آن جلسه من پیش حاج‌ حسن آقا دکتر روحانی نشسته بودم، احمدآقا – خدا رحمتشان کند – شروع کرد نامه امام را خواندن. وقتی به اینجا رسید که من قطع‌نامه و آتش‌بس را می‌پذیرم، حاج‌حسن آقای روحانی محکم در پهلوی من زد و گفت: «فلانی بساطت را جمع کن برو! تو به درد زمان جنگ می‌خوردی، به درد زمان صلح نمی‌خوری و همین هم شد.»

می‌گویند امام مخالف ورود جنگ به داخل خاک عراق بود، صحیح است؟

نه! مخالف جنگ در داخل شهرها بود. امام می‌گفتند جنگ را داخل خاک عراق ببرید، اما به شهرها نبرید، مردم را نکشید. وقتی موافقت کردند که ما به عراق حمله کنیم، گفتند: «در مرزها و به ارتش عراق حمله کنید.»

آقای شمخانی چند وقت پیش گفته بود بنی‌صدر در جنگ خیانت نکرد. نظر شما چیست؟

با این نظر آقای شمخانی مخالف هستم. بنی‌صدر از اول تا آخر خیانت کرد.

انتهای پیام

دکمه بازگشت به بالا