همه معلمان ما – دنیای 77
1. با این حال آنها مورد احترام هستند و کارشان سخت است. اما اگر انسان تشنه علم باشد، آن که تعلیم می دهد، چه انسان و چه همه موجودات دیگر، می تواند به او بیاموزد. اگر به یادگیری علاقه داشته باشد، از در و دیوار این دنیا یاد می گیرد. اگر عطش دانش، علاقه به دانش و تشنگی دانش وجود داشته باشد، معلمان زیادی هستند که می توانند با یک فرد صحبت کنند و به او آموزش دهند. اگر بخواهد یاد بگیرد، حتی یک مورچه هم می تواند درس بزرگی به او بدهد. همانطور که تیمورلنگ آموخته است.
در تاریخ می خوانیم:
«تیمور لنگ که پس از نبردی بزرگ در بیابان سرگردان بود، برای فرار از دشمن به خرابهها پناه برد و در حالی که در گوشه دیوار ویران شده استراحت میکرد، مورچهای را دید که میخواست از دیوار بالا برود و دانهای گندم در آن بود. دهان اما دانه از مورچه سنگین تر بود و دانه از دهانش می افتاد اما هر بار که مورچه ها پایین می آمدند دانه ها را برمی داشتند و دوباره تلاش می کردند این اتفاق ده ها بار رخ داد و مورچه ها بالاخره توانستند لانه کنند. در گندم. کمتر از مورچه ها نیست! “بنابراین او تا رسیدن به هدف خود تسلیم نشد و در تمام مدت شش سال با مخالفان خود جنگید و چنان جنگید که توانست همه آنها را در هم بکوبد و کنترل آنها را به دست گیرد. ماوراءالنهر.”
فرقی نمی کند داستان تاریخی باشد یا نه. این داستانی است که به همه یادآوری می کند: اگر می خواهید بدانید، می توانید از یک مورچه یاد بگیرید.
به قول مولانا:
هرجا درد هست دارو هست
بیچاره نوا همه جا میره
هرجا مشکل پیش میرود، پاسخ هم میرود
هرجا کشتی هست آب هست
آب جو تشنه بنوشید
آب را از بالا و پایین بجوشانید
«طبیعت»، «تاریخ» و «تجربه» سه معلم بزرگ انسان هستند. این سه معلم تدریس خود را متفاوت ارائه نمی کنند، بلکه بر اساس گزاره های زبانی ارائه می کنند. اما با این معلمان چه کنیم؟ ما “طبیعت” را زیر پا می گذاریم و غارت می کنیم. ما از معدن «تاریخ» چیزی جز نفرت و دشمنی یا تکبر و خودپسندی بیرون نمیکشیم و در نهایت، تمام تجربیات بشری و حتی تجربه خود را نادیده میگیریم.
2. بسیاری از معلمان، دانش آموزان چه کسانی هستند؟
امروزه معلمان بهتر از دیگران مولانا را درک می کنند و آنچه کلاس درس و روند آموزش و یادگیری را کند می کند، بی انگیزگی و عدم روند و تشنگی دانش آموز است. کسانی که بیش از هر کس دیگری با گریزان ترین ذهنیت حاضر در کلاس روبرو هستند. دل سرد کسانی که از علم و دانش دور میشوند، علمشان را تلخ میکند و کاری از دستشان برنمیآید.
ما کمتر به این فکر می کنیم که چرا علاقه به یادگیری و علاقه به یادگیری به طور نگران کننده ای کم است. و علت یا دلیل چیست؟
دلیل فرآیند بسیار غیرمعمول فعلی به طور کلی به عنوان سازمان رسمی آموزش (مدارس، دانشگاه ها و ساختارهای مرتبط) شناخته می شود. البته بخش بزرگی از مسئولیت بر عهده ساختارهای دولتی و نهادهای دولتی است، اما آیا به نقش تشکل های خانواده در ضدعفونی کردن کودکان پرداخته ایم؟
معلمان چگونه اجاق گاز را گرم می کنند وقتی مشتریانشان چیزی از آنها نمی خواهند؟ چگونه می تواند با ذهن عقیمی که نه تنها به دانستن، بلکه به یادگیری نیز علاقه مند است، ارتباط برقرار کند؟ اینجاست که نقش خانواده مشخص می شود. آیا خانواده ها فرزندان خود را با روحیه علاقه و هیجان به کلاس درس می فرستند؟ آیا خاک ذهن آنها آماده کاشت بذر علم و دانش است؟ نگرش دانشجویان نسبت به دانش چگونه است و این نگرش را از کجا و توسط چه کسانی بدست آورده اند؟
وقتی خانوادهها مثل معابد آتش سرد و گرم هستند و هیچ مشعل کتابی در آنها نمیسوزد، وقتی بچهها هرگز برای والدینشان کتاب نخواندهاند، وقتی بچهها هیچ گفتگوی خانوادگی درباره علم و علم ندارند و بالاخره وقتی علم، دانش است. و اگر دانش در خانواده ها رعایت نمی شود، پس چرا باید از دانش آموزان (به عنوان محصول چنین باغ عاری از میکروب) انتظار داشته باشیم که گشودگی درونی به دانش و اشتیاق سوزان به علم داشته باشند؟ گاهی اوقات وضعیت نگرانکنندهتر میشود و آن وقت است که خانوادهها پرسشگری کودکان را سرکوب میکنند و میل به دانستن را از بین میبرند.
به جلوگیری از یادگیری دانش آموزان فکر کنید. و چرا علم و علم در این سرزمین عملاً بی فایده است؟