عمومی

علامه حکیمی در برابر قدرت

اولین آشنایی من با آقای حکیمی در دبیرستان بود ، زمانی که حساس ترین کتاب تاریخ یا اولین چاپ داستان گادی منتشر شد ، جایی که کتاب علامه امینی مورد بحث گسترده ای قرار گرفت. علامه امینی ، نویسنده کتاب الغدیر ، از علمای سرشناس حوزه علمیه بود و هر گونه آشنایی بین او و کتاب های ارزشمند وی در این محیط صورت می گرفت. انتشار این کتاب یک دانشمند برجسته شیعه را با پوشش جدید به کل جامعه معرفی می کند. در زمینه ای که فردوسی و شاهنامه به طور ویژه ارائه شده بود ، کتاب با مدح فردوسی از علی امیرالمومنین و مقدمه ای بر شاهنامه آغاز می شود. شاید این سرآغاز یک دیدگاه همه جانبه جدید درباره شاه امین المومنین و شاهنامه باشد.
اینکه من شهر دانش هستم ، من در آن هستم
این دقیقاً همان چیزی است که پیامبر فرمودند

آقای حکیمی تا آخرین لحظه زندگی خود و تا آخرین کار ادامه داد. تأکید وی بر «حماسه غدیر» در اثر مشترک معلمان مشهد ، واقعاً بیان حقانیت امیرالمومنین بود که نمادی از عدالت و انسانیت محسوب می شود.
آقای حکیمی دائماً “انتقاد از قدرت” را مشاهده کرده و سعی کرده است مبنای نظامی را از نظر عدالت توضیح دهد. او می خواست سطح عدالت را در جامعه اسلامی بر اساس قرآن و احادیث و آموزه های ائمه اطهار و در غیر اینصورت حداقل از لحاظ نظری سازماندهی کند. اصلی ترین اثری که این دیدگاه را منعکس می کند کتاب زندگی است. در این اثر آقای حکیمی سعی کرد آموزه های قرآن و عترت را با تفسیرهای جدید در نزد علما ارائه دهد. او دریافت که عدالت خواهی بدون در نظر گرفتن انسانیت می تواند خطرناک باشد. به گفته یکی از فعالان قدیمی که سابقه چنین مشکلاتی در چپ در ایران و سراسر جهان دارد ، این هیولای خونخوار از ایده عدالت بیرون نیامده است. نظریه آقای حکیمی این بود که بدون در نظر گرفتن مردم جایی برای عدالت وجود نخواهد داشت. بنابراین ، وی در این مجموعه بخش مهمی از حدیث را تحت عنوان بشریت قرار داد.

آقای حکیمی ایده های خود را اشتباه درک نکرده و منتقد بود. یکی از انتقادات وی این بود که او احادیث را تکذیب کرد و آنها را بر اساس مشرف خود تحت فصلهای خاصی قرار داد و به صحت احادیث توجه کافی نکرد. اما آقای حکیمی منابع خود را به درستی ذکر کرده است و شکل کامل حدیث را می توان در آن منابع به راحتی مشاهده کرد. به ویژه در شرایط امروز که این احادیث و آن منابع و کتابها در دسترس همگان در فضای مجازی است. با این تفاوت که علمای قبلی از چنین روش هایی استفاده کرده اند. با این حال ، او احادیث را در فصول جدید آورده است زیرا می خواهد مسائل جدیدی را در پرتو آموزه های ائمه اطهار (ع) مطرح کند و البته این یک ابتکار خوش آمدید است. در مورد صحت ، این ممکن است در مورد مجموعه های دیگر احادیث جدید و قدیمی صادق باشد ، اگرچه وی از منابع معتبر شیعه برای انتخاب احادیث در این مجموعه استفاده کرده است.
در واقع ، او همان کاری را کرد که حدیث شناسان بزرگ در زمانهای پیشین انجام می دادند ، اما مسائلی که مسئله زمان و نیازهای جامعه امروز بود ، که فصل جدیدی نیز مشخص کرده است. همه این روایات و احادیث توسط علمای بزرگ در منابع قبلی دیده شده است ، اما آقای حکیمی با نوع منع خود معنای جدیدی از آنها استنباط کرد.
انتقادات گاه به گاه آقای حکیمی تأکید فراوان وی بر زندگی زاهدانه علی امیرالمومنین است؛ اگرچه همه امامان در آن زمان زندگی نمی کردند. آقای حکیمی در زمانی که امیر رهبر مسلمانان بود توجه ویژه ای داشت و البته این موقعیت به عنوان الگویی برای دولت در نظر گرفته می شود ، به ویژه زمانی که پیروان وی بر سر کار هستند. او حتی همین نظریه را درباره دستور حسین سیدالشهداء داشت که از مدینه برای امر به معروف و نهی از منکر خارج شد و مراسم حج را انجام داد و آن را نقد قدرت دانست ، که منحصر به محافل جامعه و روابط شخصی سطح پایین نیست. به

نکته اصلی در مورد آقای حکیمی این است که جنبه عدالت خواهی تأثیر ویژه ای بر نظر و کار شخصی وی داشت ، اما نوشته های وی کمتر به مسائل بشریت و جامعه توجه داشت که میزان آن از سایرین کمتر نیست.
جالب است که مسائل بشردوستانه در برخی کشورها جالب تر است. اخیراً یکی از فعالان فرهنگی در جهان عرب گفت که مقدمه جلد 7 و 7 الحیات که درباره انسانیت است ، مبنای رقابت و گفتگوی فرهنگی در لبنان قرار گرفته است. وی افزود: مبنای فکری این مسابقه مشکل انسانی کتاب الحیاه است. متفکران عرب جدید تفسیر جدیدی از چنین مواردی ارائه کرده اند ، که همه آنها اصطلاح “الانسا” را ابداع کرده اند ، که احتمالاً معادل بیشتر اومانیسم ، اومانیسم و ​​اصالت انسانی در فارسی است. در واقع ، گزارش آقای حکیمیر علی امیر الم Muمنین (ع) با همان تفسیر نویسنده فقید لبنانی جرج زرداد سازگار است: علی ، صدای عدالت بشری. آقای حکیمی اساس تفکرات خود و اساس کتاب را بر اساس اختلاف نظر بین کتاب امام و الغدیر علامه امینی جستجو کرد و اصول مذهب شیعه را از متن اولیه استخراج کرد. آقای حکیمی نظرات بزرگان مدرسه شیعه را ترویج کرد. او تا آنجا پیش رفت که برای علامه امینی خاطره ای نوشت پس از مرگش ، جایی که بسیاری از روشنفکران و محققان مقاله نوشتند. از فروش مهدی اخوان تا مرتضی مطهری. رابطه او با بزرگسالان دو طرفه بود. به عنوان مثال ، علامه امینی در نامه ای به یک جوان شیر با عنوان “علامه جلیل” از او نام می برد. ممکن است کسی باشد که چنین فکر می کرد ، اما در ذهن و افکار خود آقای حکیمی نتوانست مقام بالاتری پیدا کند. این موقعیت مربوط به شخصیت و شیوه زندگی اوست؛ زیرا آقای حکیمی با اینکه همه بزرگان نظام او را دوست داشتند ، زندگی زاهدانه ای داشتند و هیچ رنگی نداشتند. او در دوران حیات خود هیچ جایزه ای را قبول نکرد و حتی جایزه ای را که رئیس جمهور وقت داده بود پس داد. آقای حکیمی نیز در تواضع خود مثال زدنی بود. شاید کمتر در این باره گفته شده است. به عنوان مثال ، در نمایشگاه کتاب ، او حداقل یک یا دو روز را صرف ملاقات و گفتگو با خوانندگان آثار خود ، در همه کلاس ها و سنین کرد. مقایسه کنید با سالهای بعد ، در نمایشگاه کتاب تهران ، یک مقام ارشد دولتی او را در بین جوانانی دید که دور او جمع شده بودند و گرم صحبت می کردند و می خواست او را از طریق شخصی ببیند. آقای حکیمی قبول کرد و به سمت منداپا رفت. وقتی مجری برنامه درباره خدمات فرهنگی دولت و تلاش های آنها برای ارتقای عدالت اجتماعی صحبت کرد ، آقای حکیمی گفت ، نمی دانید ، در گوشه پایتخت و در برج بلند ، برخی از مردم شیر مادر را با آب و نان مخلوط می کنند ، آن را معامله می کنند و به عنوان غذا می خورند. امیرالم’منین در دوران حکومت خود به ابن عباس گفت: در دوران حکومت من ، فقیرترین مردم حداقل به آب آشامیدنی فرات و خانه ها و پناهگاه های خود دسترسی داشتند و آنها نان گندم می خوردند در حالی که خود امام جو می خورد. نان. آقای حکیمی این را گفت و از اتاق رسمی خارج شد.

یکی از ویژگی های او این بود که با وجود کهولت سن ، جوانی و جوانی در او بود و همچنان به شعر ، ادبیات و هنر مشغول بود. گاهی اوقات ما با گروهی از شاعران ، نویسندگان و هنرمندان خدمت می کردیم و جلسات طولانی و پایداری برگزار می شد. وی در ادامه تأکید کرد که آثار وی به شیوه ای جذاب با کاغذ ، حروف ، جلد و صحافی مناسب منتشر می شود و قیمت آن تا حد ممکن پایین خواهد بود. بنابراین ، او حتی حق کپی رایت خود را لغو کرد یا به نحوی کاهش داد. یکی از آخرین نمایشگاه های او در جشنواره فیلم حقیقت در سالن موزه سینما بود و پس از آن با جوانان در همان محل صحبت کرد.

خود آقای حکیمی در هر سنی که در مشهد بود از حضور اساتید بهره مند شد. در ادبیات ، او شاگرد ادیب ثانی بود و همزمان شعری در ستایش استاد سرود. وی از محضر آیت الله سید هادی میلانی در فقه و سیاست نهایت استفاده را برد. آقای فلاح سبزواری ، یکی از منبرهای بزرگ تهران و از شاگردان آقای میلانی و شیخ محمد تقی آملی پایتخت ، گفت: آقای حکیمی سخنان استادان را تنظیم کرد ، اما افسوس که ادامه نداد. به گفته آقای فال فلاح ، اگر شعر به پایان می رسید ، در علم اصل ، اثری در حکمت مانند شعر تسلیم حاج ملاهادی وجود داشت. اما خداوندی که بیشترین تأثیر را بر حکیمی داشت ، مرحوم شیخ مجتبی قزوینی بود: آقای حکیمی دانش دینی ، فلسفه ، علوم غیبی و سیره را از آن مرد بزرگ آموخت و خود را محصول آن ارباب می دانست ، بنابراین یک کتاب آرزو می کنم که او با پروردگارش به زمین بازگردد و آرزویش برآورده شود و پیکرش در حرم مطهر رجوی دفن شود. آقای حکیمی گفت: “در سالهای منتهی به دستگیری امام ، مدتی هیچکس از او خبری نداشت و شایعات متعددی در مورد او وجود داشت. شاید او نمی خواست مستقیم صحبت کند ، و من فکر کردم او این را اعلام می کند. آقای خمینی کشته شده بود. من سرم را به شدت تکان دادم و گریه کردم. معلم من انگشت وسط خود را روی پیشانی گذاشت و فکر کرد ، سپس گفت: شما او را خواهید دید و به من یاد می دهید که هر روز برای سلامتی خود تلاوت بخوانم و از آن به بعد روز تا مرگ آقای خمینی ، برای مدت کوتاهی ، من دعا را خواندم. داشتم می خواندم. مدت کوتاهی پس از مرگ او ، در خواب به من آمد و از من پرسید: چرا آن دعا را برای من نمی خوانی؟ دیگر؟ نیازی نیست. اما آقای خمینی با لحن خاصی از من خواست که به جای آن دعا ، دعای ویژه حضرت رضا (ع) را برای ایشان بخوانم. هر شب بعد از نماز مغرب ، روبروی حرم مطهر امام (ع) می ایستم و بنا به درخواست ایشان ، این نماز را می خوانم.

یاد این شعر پروین اعتصامی افتادم که روی سنگ قبر حضرت معصومه (س) در محوطه قبرش نقش بسته بود:
صاحب تمام آن سخنرانی های امروز
سلیل فاتحه و یاسین
فرد ثروتمندتر است
چون به این مرحله رسیده است فقیر است
هر کجا که هستید و هر کجا که می روید
اینجا آخرین خانه شماست …
به گفته یکی از متفکران ، برخی از نویسندگان پس از مرگ متولد می شوند. اون آقای حکیمی هست؟

* چاپ شده در مجله اعتماد

دکمه بازگشت به بالا