عمومی

تولد ژول ‌ورن – دنیای 77

تولد ژول ‌ورن - دنیای 77

او یکی از معدود نویسندگانی است که نام‌هایش تقریباً در سطح جهانی شنیده می‌شود و داستان‌هایش بیش از هر نویسنده دیگری به جز آگاتا کریستی به زبان‌های بیشتری ترجمه شده است.

روزنامه دنیای 77 گزارش داد اعتماد به نفس او در ادامه می‌نویسد: «در ایران با داستان‌هایی چون «سفر به مرکز زمین» (1864)، «بیست هزار فرسنگ زیر دریا» (1870) و «دور دنیا در روزهای آن»، 1872 شهرت دارد. علاوه بر این، از ژول ورن که امروز تولدش است چه می دانیم؟

او فرزند ارشد خانواده اش بود و سه خواهر و یک برادر کوچکتر داشت. اینکه پدرش مردی سنتی و با اعتقاد مذهبی قوی بود و او را به مدرسه کاتولیک فرستاد. که بعداً در مدرسه دینی تحصیل کرد. سالها مذهب برای او مشکل جدی بود و حتی در سال 1839 اولین تلاش او برای نوشتن داستان کوتاه به پایان رسید. او تحت تأثیر ویکتور هوگو قرار گرفت و در 20 سالگی به نویسندگی علاقه مند شد، اما پدرش با تصمیم او مخالفت کرد و به او دستور داد که این خیال پردازی ها را کنار بگذارد و برای شغلی آبرومندانه و آینده ای مطمئن در رشته حقوق تحصیل کند.

ژولیت ورن چاره ای جز اطاعت از دستورات پدرش نداشت. او به پاریس رفت و در دانشکده حقوق ثبت نام کرد. او در آن زمان مجبور شد از نانت دور بماند، زیرا پسر عمویش که او را بسیار دوست داشت با شخص دیگری ازدواج کرد و قلب او را شکست. البته سال بعد که برای دیدار با خانواده اش به نانت برگشت، دوباره عاشق شد و برای دوست پسر جدیدش شعر نوشت. این دختر نیز ژولی ورن را انتخاب می کند، اما این بار خانواده دختر با ازدواج آنها مخالفت می کنند. آنها مقاومت کردند زیرا آینده امیدوارکننده ای را برای دانشجویان حقوق که شعر می سرودند و گاهی به ادبیات ابراز علاقه می کردند، نمی دیدند. این دختر بعداً با مرد دیگری ازدواج کرد.

ژول ورن افسرده شد و حتی در مدت کوتاهی الکل نوشید. نشانه‌های این تجربه تلخ را می‌توان در داستان‌های «استاد زاخاری» (1854)، «شهر روی آب» (1871) و «ماتیاس ساندروف» (1885) یافت. ورن از جامعه و محیط نانت متنفر بود و پاریس را برای ادامه زندگی انتخاب کرد. او در اواسط قرن نوزدهم، در دوران آشفتگی تا انقلاب پاریس 1848 بود و شاهد سرنگونی لوئی فیلیپ و مبارزات قبل و بعد از آن بود. او در نامه‌ای از پاریس به «پاپا عزیز» از مشاهدات خود گفت. او از طریق چندین آشنای خانوادگی، به محافل ادبی پاریس راه یافت و دوستانی برای نویسندگان و ناشران پیدا کرد. او در کنار خانواده دومار بود و با کمک پسر دومار توجه و محبت پدر دومار را به خود جلب کرد. پیر ژول همچنین اتزل را پیدا کرد که در آن زمان ناشر آثار ویکتور هوگو، ژرژ ساند و آنر بالزاک بود. او در سال 1857 ازدواج کرد و کاری کرد که دوست نداشت خانواده اش را تامین کند، اما از هر فرصتی برای نوشتن استفاده کرد.

نوشتن برای او جدی‌تر شد، اما مخالفت‌های پدرش همچنان تشدید می‌شد. پدرش گفت: ادبیات را رها کن و برو وکالت! اما او در پاسخ نوشت: من فقط به ادبیات فکر می کنم. پدرش در نامه بعدی دوباره اصرار کرد اما او تصمیم خودش را گرفت. او به پدرش پاسخ داد: “آیا من حق ندارم آنچه را که دوست دارم دنبال کنم؟ من می دانم که هستم و از زندگی چه می خواهم.” او تحقیقات گسترده ای را آغاز کرد. او طرحی از چندین داستان را به اتزل پیشنهاد کرد و ناشر یکی از آنها را انتخاب کرد. ژول ورن آن را تکمیل کرد و داستان “پنج هفته با بادکنک ها” در سال 1863 منتشر شد. این اولین داستان موفقیت بزرگ ورن بود. تاکنون زنده مانده است و اکنون بیش از 60 داستان باقی مانده است.”

پیام تمام شد

دکمه بازگشت به بالا