آقای قاضی! ساندویچ ماکارونی ما کو؟
«مهمان» برمیخیزد و حرکات و دیالوگهای «کودک» از در و دیوار اینستاگرام میافتد و دلهایمان از مظلومیت و التماس آن همزمان سست میشود. از بین همه پشه ها، مگس ها، کاریبوها، گربه ماهی ها، یوزپلنگ ها و دی جی ها، “بیبی” احتمالاً محبوب ترین است زیرا او نزدیک ترین شخصیت به سریال است. مردمی که هم ظالم هستند و هم نیستند، زمانی مظلوم می شویم که عملاً مظلوم نباشیم و در آخر داستان با گفتن چهار کلمه، تصویر زیبایی از ضعف ما می شود زیرا لحن غالب ما التماس و طلبگی است.
به گزارش دنیای 77، طاها سراج الحق در ادامه یادداشت خود در «اقتصادآنلاین» گفت: این مجموعه و مواردی از این دست احتمالاً برای این است که ما لبخند بزنیم و حالمان را خوب کند، اما چه کنیم که گاهی می توانیم بیشتر لبخند بزنیم؟ بد و به دنبال عروسک ها و شخصیت های کارتونی و شباهت های ما با آنها باشید.
مثلا همین بچه وقتی دنبال مقصر درجه یک می گردد تا ساندویچ پاستاش را بخورد، موقعیت های خنده دار زیادی ایجاد می کند. اینجاست که باید از «مامان آینده میخواهد ساندویچ من را بخورد» برویم، اگرچه میخندیم، اما بلافاصله به یاد میآوریم که چقدر راحت ساندویچ ماکارونی ما را خوردند وقتی فکر میکردیم هیچکس به دنیا نیامده که بخواهد ساندویچ ما را بخورد. لحظهای که باید بخندیم، صحنههایی از تمام مدت میبینیم که میخواستیم فحش بدهیم و اعتراض کنیم، اما فلانی یا فلانی گفته نه، قسم بخور، تواضع داشته باش.
ما “بچه” هستیم، زیرا هیچ کس نمی داند چه کسی یا چه چیزی ما نمی دانیم ساندویچ های ماکارونی ما را در روز روشن بلعیده است، و ما فقط توانسته ایم کمی قسم بخوریم، نه اینکه دلمان را خنک کنیم.
ساندویچ های ماکارونی ما همگی فرصت های کاری محدودی هستند که با یک رزومه نسبتاً کامل درخواست کرده بودیم اما با آن موافقت نشد زیرا مطمئناً آشنایان بهتر از غریبه های ما بودند.
ساندویچ ماکارونی ما آرامشی است که از طریق پیامک های برخی شرکت ها و سازمان ها «مالک خودروی مورد علاقه…» به رنگ اضطراب و نگرانی تبدیل شده است.
ماکارونی ساندویچ گردان ها و همت و چمران تمام عمرشان را با یک مشت بنزین در ترافیک می سوزانند.
ساندویچ های ماکارونی ما تمام هوایی را داشت که می توانستیم تنفس کنیم اما نداشتیم.
ساندویچ ماکارونی ما نجابت آن زنان و دخترانی بود که نباید گوشه پارکویر و زیر پل سیدخندان و میرداماد و اول مطهری می ایستادند، اما نان نبود و ایستادند.
ساندویچ های ماکارونی ما مزه تمام فیلم هایی را که از زیر اکران به ما رسیده است را چشیده اند.
ساندویچ های ماکارونی ما لذت تمام کنسرت هایی بوده که برای آن لحظه شماری کرده ایم و نیم ساعت قبل از اجرا با سفارش کنسل شده اند.
ساندویچ ماکارونی ما لبخند گمشده مرد و زن جوانی است که با اجرت و کرایه های بالا به راهروهای بی پایان دادگاه خانواده پرتاب می شوند.
ساندویچ های ماکارونی ما برای عزیزانی است که در جاده های خطرناک و پشت فرمان ماشین های پرخطر جا گذاشته ایم.
برای همه بیماران ساندویچ پاستا داشتیم و برای یک آمپول به ناصرخسرو برگشتیم و وقتی معلوم شد اجسادشان در سردخانه بیمارستان است.
ساندویچ های ماکارونی ما همه جوانی و انرژی و زیبایی شاخ های شمشاد است که یا در مجنون و هویجه و پاوه و خرمشهر و شلمچه می سوزند و یا زیر بار سنگین کولبری در ارتفاعات کردستان و کرمانشاه له می شوند.
ساندویچ پاستا ما 290 مسافر در IR655، 116 در C130 و 176 در PS752 داشت.
ساندویچ های ماکارونی ما همه رفقا بودند که در آغوش گرفتند و از گیت فرودگاه امام گذشتند، توانستیم برای رفتنشان عزاداری کنیم.
…
آقای قاضی! ما “بچه” هستیم و یک ساندویچ پاستا کامل می خواهیم.
پیام تمام شد